زیارت عاشورا می خوانم
به یاد آن روزهایی که میخواندی و اشک میریختی
و چه زیبا با خدا عشق بازی میکردی در نماز
تو زیبایی...
که عاشقانه میخوانی برای خدا
تو زیبایی...
که عاشقانه مینگری به خدا
تو زیبایی...
و من اینجا...
در این برهوت دنیا
با دلی تنگ میخوانم
که مانند تو شوم
که به راهت ادامه دهم
دوست دارم قلبم مانند قلبت...
هم چون آینه ای صاف و زلال
چشمم مانند چشمت،باکمال
دستانم مانند دستانت به سوی آسمان دراز
و پاهایم مانند پاهایت ادامه گر راه راست
به من بنگر
تو شهید زنده ی منی
تو در قلبم خانه داری
چون در قلبت خدا تک خانه دارد
باشد روزی شود که در قلب من هم...
تو زیبایی...
که قلبت به نور خدا زیبا شد
آه عمو،دلم تنگ است
هوای دوکوهه دارد
هوای طلایه...
آنجا که سر در راه حضرت دوست دادی
به من هم بنگر
من اینجا
زار و نالان
نظاره گرت هستم
کاش برگردی برای نجات من
اینجا آتش فتنه ها فوران است
ترسم که بسوزم در آن
عمو نجاتم بده
نویسنده:فاطمه سادات یوسفی
برچسب ها: شهدا