بسم رب الشهدا
بیقرارم...
همچون پرنده ای ، درون قفس
دل هوای وطن دارد
آری،وطن...
قطعه ای از بهشت
آه، خدای من
قلبم دیگر تاب تپیدن ندارد
ریه ام هوای شهر را نمیپذیرد
فقط هوای قطعه ای از بهشت را میطلبد
گوشه ای نالان نشسته ام
بازهم همدم این کبوتر کنج قفس نشسته قلم و کاغذ شده
باز هم دلتنگی آغاز شده
بازهم دغدغه ام فکر پرواز شده
باز هم...
باز هم...
خدایا بی قرارم،تاب ماندن ندارم
بازهم پروازم ده،بازهم مرا ببر به جمع یارانت
روی آن خاک های پاک
پشت آن سنگر های وصل به آسمان
کاش اکنون آنجا بودم...
فتح المبین،فکه،شلمچه،منطقه ی عملیاتی رمضان،نهر خین،معراج شهدا...
کاش اکنون آنجا بودم
اینجا نفس ندارد،اکسیژن ندارد
من آنجا را میخواهم،آن مکان های پاک را
و دست بر خاک هایی کشیدن که قدم گاه یاران بود
آه خدای من،روحم همچون پرنده ای بر در و دیوار قفس جسمانی ام میکوبد
میبدانم دردش چیست!
درمانش راهم میدانم
فقط خاک پاک راهیان است که آرامش میکند
خدایا بال پروازم ده...
میخواهم مهیای پرواز شوم
تا خاک پاک راهیان یک نفس پرواز کنم
پی نوشت:عکس های راهیان نور1393-1392...
پادگان شهید زین الدین...
فتح المبین...
فکه(اون خاک های رملی که بوی عشق میده)...
هویزه...
هویزه(قتلگاه شهید اعلم الهدی)...
طلایه(سالروز شهادت بابای آسمونیم )...
منطقه ی عملیاتی رمضان...
شلمچه(قطعه ای از بهشت) ...
ان شاء الله هر سال چندین بار قسمت همه ی عاشقان بشه
پی نوشت2:نوروز فاطمی بر همگان مبارک