بسم رب الشهدا
دلم از عالم گرفته سرمو تو بین دستام
کاشکی تو بیای ی روزی،صدامو گرفته بغضام
دفترم پر از حضورت،چشم من خاک عبورت
دل من گرم ظهورت،کاشکی تو بیای رو چشمام
(السلام علیک یا ابا صالح المهدی)
باران چه خوب موقع بارید
دلتنگ بودمو بی قرار
فقط گریه میتوانست آرامم کند
اما دیگر بهانه ای برای اشک هایم نداشتم
باران که بارید رفتم سراغ آسمان
اشک هایم در اشک های آسمان پنهان شد
آرام شدم...
اما...
چه سود...
من رو سیاهم...
رو سیاه رو سیاه
میدانم که پیش خود میگویی منتظر گناه کار چه فایده دارد
میدانم دلت از من گرفته است...
وای بر من
آقاجان...
هر دوشنبه دلم آشوب است
آخر شنیده ام دوشنبه ها به سراغ نامه ی اعمالمان میروی
و من چه بد هستم که هیچگاه نتوانستم دلت را شاد کنم
چه بد هستم که هر بار با گناهی دلت را شکستم
چه بد هستم
چه بد هستم
چه بد هستم
رویی ندارم که به روی مبارکت بنگرم
سرم از شرمندگی به زیر است
رویی ندارم که سرم را بلند کنم
رویی ندارم از شرمندگی
و جز شرمندگی و خجالتزدگی چیزی ندارم
هر بار که ندای پر از درد الهی به من مهدی ببخشت را که میشنوم
میخواهم زمین دهان باز کند تا نباشم
بمیرم که نباشم
نباشم که دل پر از دردت را ببینم
دلم پر از درد است از اینکه دلت را پر از درد کردم
وای بر من...
وای بر من...
وای بر من...
آقاجان...
رو سیاهم
روسیاه رو سیاه
شلاقم بزن
اما...
رویت را از من بر نگردان
طاقت ندارم که رویت را از من برگیری
طاقت ندارم که رهایم کنی
طاقت ندارم...
طاقت ندارم...
اما باز هم میدانم دل رئوف تر از آن هستی که بخواهی امتت را نفرین یا تنبیه کنی
من رو سیاهم
خیلی خیلی خیلی
کاش روزی رسد که یک منتظر واقعی شوم
کاش من هم...
کاش...
کاش...
کاش...
یا صاحب الزمان(عج)
ادرکنی،ادرکنی،ادرکنی
الساعه،الساعه،الساعه
العجل،العجل،العجل
نویسنده:فاطمه سادات یوسفی
برچسب ها: ائمه اطهار و معصومین