پارسي يار
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
RSS
...سادات خانم...
بنفشه ي صحرا
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
...سادات خانم...
بنفشه ي صحرااستان قم / قم
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
برگزيدگان مجله در فروردين 1404
1 - در انتظار آفتاب
1 - جوادتبريزي
سي رتبه برگزيده بر اساس تعداد کل پيام در مجله
1 - آواي روستا
2 - « لنگرودي »
3 - *ابرار*
4 - ذره بين زنده
5 - * گل نرگس *
6 - تبسم بهار ♥
7 - قافيه باران
8 - خادمة الشهدا
9 - علي در کلبه درويشي
10 - محمد_عابديني
11 - ياسيدالکريم
12 - هما بانو
12 - * کميل *
13 - .:راشد خدايي:.
14 - *بنت فاطمه*اظهر
15 - گلهو قطعه اي ازبهشت
16 - انديشه نگار
17 - *زهرا.م
18 - مجنون الحسين ع
19 - *ميثم*
20 - ||عليرضا خان||
21 - شبستان نور
22 - * هاتف *
23 - در انتظار آفتاب
24 - «امير معظم»
25 - *قاصدك*
26 - ♥ ح. بالايي
27 - ساعت يك و نيم
27 - محمد جواد س
28 - شهريار کوچه ها
28 - مهسا خانوم
29 - ميراب عطش
30 - قلمدون
30 - *سحربانو*
+
قسمتي از وصيت نامه شهيدشوشتري:
ديروز ازهرچه بودگذشتيم-امروزازهرچه بوديم گذشتيم. آنجاپشت خاکريزبوديم و اينجادرپناه ميز. ديروزدنبال گمنامي بوديم و امروزمواظبيم ناممان گم نشود. جبهه بوي ايمان ميداد و اينجاايمانمان بوميدهد. آنجا بر درب اتاقمان مينوشتيم ياحسين فرماندهي ازان توست؛ الان مينويسيم بدون هماهنگي واردنشويد. الهي نصيرمان باش تابصيرگرديم، بصيرمان کن تاازمسيربرنگرديم. آزادمان کن تا اسيرنگرديم.
+
اي برادران عزيزم، راه خدا بهترين و برترين راههاست، پوينده و كوشندة اين راه باشيد.اي خواهرمسلمان، تو نيز زينب زمان باش و در راه خدا مبارزه كن.
فرازي از وصيت‌نامه
شهيد محمد محمدنيا پيرنسق
خدايا تو رو به مهدي فاطمه قسم ميدهم كمكمان كن آن جور كه شهدا گفتند باشيم تا لايق آغوشت شويم.آمين - ...سادات خانم...
+
آخرين نوشته‌ي يك شهيد:
امروز روز پنجم است كه در محاصره هستيم
آب را جيره بندي كرده‌ايم؛ نان را جيره بندي كرده‌ايم
عطش همه را هلاك كرده ؛ همه را جز شهدا
كه حالا در انتهاي كانال كنار هم خوابيده‌اند.
ديگر شهدا تشنه نيستند.
فداي لب تشنه‌ات اي پسر فاطمه!!!
+
روي سخنم با افرادي است كه به هر نحوي موافق انقلاب نيستند. شما كمي به خود بياييد و به زندگي خود بنگريد كه براي چيست و به كجا مي‌رويد. از ديد مادي خود بيرون بياييد و به انقلاب اسلامي بنگريد كه با چه پيروز شد جز عنايت خداوندي. به جنگ بنگريد، به همة اين نشانه‌ها. پس اگر ايمان نياورديد، در آخرت عذابي سخت شما را فرا خواهد گرفت.
فرازي از وصيت‌نامه
شهيد اميرحسين مقصودي
+
از دختر جوان و چادري پرسيدند :از چه نوع آرايشي استفاده مي کني؟گفت:اينها رو به کار مي برم:براي لبانم........... راستگويي/براي صدايم...........ذکرالله/براي چشمانم.......... چشم پوشي از محرمات/براي دستانم........کمک و ياري به مستمندان/براي پاهايم.........ايستادن براي نماز/براي قامتم........... سجده بردن براي الله/براي قلبم............حب الله/براي عقلم.....دانايي/براي خودمم ......ايمان به وجود الله
+
وقتي پدر را ديديد به او سلام کنيد، او مسافر کربلا است. وقتي او را ديديد آرام باشيد، آهسته صلوات بفرستيد، او تن خسته اي دارد. حرف نمي زند ولي صدايتان را مي‌شنود و تو را مي‌بيند. بالاخره لحظه ديدار فرا رسيد و پارچه‌اي سفيد در برابرم قرار گرفت. پارچه را کنار زدند با آنکه کوچک بودم انگار بيشتر از بزرگترها مي فهميدم. وقتي پارچه را در برابر ديدگانم گشودند:
خدايا بابا را چگونه ديدم...
+
شهيد صياد از جبهه که مي‌آمدند، به قم رسيده بودند، شب ديروقت بوده. ايشان به دوستش پيشنهاد کرده بود که برويم پيش آقاي بهاءالديني. رفيقش گفته بود که الان که وقتش نيست.
گفته بود: «نه، دلم براي آقا تنگ شده». وقتي رفته بودند، در زده بودند، آقا خودش در را باز کرده بود و چايي هم آماده بود.شهيد صياد گفته بود: «آقا! ما فکر مي‌کرديم دير وقت داريم مي‌آييم. چه‌جور شد که چايتان آماده است؟»
فرموده بود: «هماني که در دل شما انداخت که بياييد، همان هم به ما گفت که چاي درست کنيم» - ...سادات خانم...
+
اكنون كه مرگ من حتمي است بگذار مرگي را انتخاب كنم كه آبستن زندگي باشد.
فرازي از وصيت‌نامه
شهيد صالح محسن دوست
+
بيشتر از بيست سال بود که روي تخت مي خوابيد . 70 درصد بود
از گردن به پايين قطع نخاع بود .
دکتراي حقوق داشت
لبخند ميزد . حتي از زخم بستر هم شکايت نميکرد...
+
شما بيا و قضيه آر پي جي 60 داخل بازوي رزمنده دوران دفاع مقدس را براي جوانان امروز توجيه کن .تا سند تصويري نشان ندهي کسي قبول نميکند تيري که با صداي سوتش همه سنگر ميگيرند صاف به درون بازوي رزمنده آذري زبان ميرود و ايشان تنها لبخند ميزند و ميگويد مهمان حبيب خداست حتي اگر آرپي جي 60 باشد.
منظور همون خمپاره 60 ديگه؟!. - *محب
+
گفت : مادر جان بيا ناهار بخوريم پرسيد : ناهار چي داريم مادر ؟ گفت : باقالا پلو با ماهي با خنده رو به مادر کرد و گفت : ما امروز اين ماهي ها را ميخوريم و يه روزي اين ماهي ها ما را مي خورندچند سال بعد ... والفجر 8 ... درون اروند گم شد ... ... مادر تا آخر عمرش ماهي نخورد
چه غمگين :( - *ري را
+
ما كه اسلام را قبول كرديم و هدف را خدا قرار داديم، حال كه بايد براي رسيدن به آن هدف با قلم زبان، مال،جان و غيره تلاش نماييم. پس، به هر وسيله و درهر مكان كه مي‌توانيم خدمت كنيم.
فرازي از وصيت‌نامه
شهيد ناصر رضايي
▌► | ► | ◄