پيام
+
“گفتم: «بيا اينجا يک خانه برايت بخريم و همينجا زندگيات را سر و سامان بده!»
گفت: «حرف اين چيزها را نزن مادر، دنيا هيچ ارزشي ندارد!»
گفتم: «آخر اين کار درستي است که دايم زن و بچهات را از اين طرف به آن طرف ميکشي؟»
گفت: «مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشينم است.»
پرسيدم: «يعني چه خانهات عقب ماشينت است؟»
گفت: «جدي ميگويم؛ اگر باور نميکني بيا ببين!»
همراهش رفتم. در عقب ماشين را باز کرد
تربچه يکي يه دونست
92/7/20
...سادات خانم...
وسايل مختصري را توي صندوق عقب ماشين چيده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، يک سفره پلاستيکي کوچک، دو قوطي شيرخشک براي بچه و يک سري خرده ريز ديگر. گفت: «اين هم خانه. ميبيني که خيلي هم راحت است.»
گفتم: «آخه اينطوري که نميشود.»
گفت: «دنيا را گذاشتهام براي دنيادارها، خانه هم باشد براي خانهدارها!»”
(مادر شهيد همت)