سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میلادت مبارک مادرم

بسم رب الشهدا

سلام مادرم

امروز بزرگترین و زیباترین روز هستی است،روز تولد تو...

روز ها و سال ها میگذرد اماهمه ی خانواده ها هر سال چنین روز با شکوهی را

به یاد بانویی چون تو جشن میگیرند و به مادر ها و خانم هایشان هدیه میدهند.

مادر شب تولدت که در اتومبیل بودم و خیابان ها را دور میزدم

میدیدم که همه جا چراغانی است و از بلندگوها صدای مولودی می‌آید

عده ای جلوی اتومبیل ها را میگرفتند و شربت و شیرینی تعارف میکردند

 و اتومبیل هایی که گل کاری شده و بوق بوق زنان برای آغاز زندگی میرفتند

روی لب ها لبخندی از ته دل بود

و گلفروشی ها پر از انسانهایی  که

برای شاد کردن مادر ها و خانم های خانواده یشان خنده بر لب در حال انتخاب گل بودند

و شیرینی فروشی ها...

برای شیرین کردن کام همه ی آن ها که دوستدار تو اند.

میبینی مادر عشقت با زمینیان چه کرد...

فقط زمینیان نیستند،اصلا هر سال روز تولد تو تمام آسمان ها و زمین جور دیگری هستند

ابرها طرح خاصی دارند،گل ها عطر دیگری میدهند،و حتی کبوتر ها...

خود شاهد بودم که کبوتر روی بام این روز جور دیگری میخواند

این ها را که میبینم به صدق این حدیث قدسی پی میبرم که در آن خدا به پیامبرش میگوید:

( لولاک لما خلقت الأفلاک ، اگر تو نبودی آسمان ها را نمی آفریدم ،

و لولا علی لما خلقتک ، اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم ،

ولولا فاطمه لما خلقتکما ، اگر فاطمه نبود شما دوتا را خلق نمی کردم)

تو یعنی زندگی ، تو یعنی وجود ، تو یعنی عشق ، تو یعنی جور دیگری دیدن...

مادر تو زن بودن را معنا کردی، وجود تو به همه فهماند زن بودن محکوم به گور نیست

بلکه نوید آْرامش است،نوید پاکی ، نوید گل های بهشتی و انسان های انسان

http://www.uploadax.com/images/79679341065186355080.jpg

تو با پوششی که برای ما به ارث گذاشتی فهماندی زن بازی دست شهوتران ها نیست

برده نیست بلکه آزاد است و سند آزادی اش همین پوشش و حجاب توست

فهماندی زن پست نیست بلکه گران بهاست همچون دری درون صدف نه ، بلکه بیشتر...

انسانیست که محبوبترین خداست

حجاب تو مصداق آیات(31 سوره ی نور و 33 و 59 سوره ی احزاب است)...

آن را عاشقانه در خود حفظ میکنم تا خدا عاشقم باشد و من فرزند واقعی تو...

مادرم بی تاب آغوش تو هستم و چشمانم از عشقت پر از شبنم،من مست گل یاسم

از این راه دور بوسه بر دستانت میزنم

با حجابم ، حیایم و الگو گرفتن رفتارهایت در زندگیم یک باغ گل یاس بهشتی هدیه ات میکنم

میلادت مبارک مادرم

پی نوشت1:

به یاد مادران شهدا (میم مثل مادر شهید گمنام)

پی نوشت2:

روز مادر رو به همه ی مادرهای عزیز بخصوص مادر مهربان خودم و مادران شهدا تبریک میگویم

تقدیمی:

مامان جونم دلنوشته ی (میلادت مبارک مادرم)رو هدیه میکنم به شما که گفتی

دوست داری برای حضرت مادر چیزی بنویسم و برایت بخوانم

این عاشقانه را با عشق تقدیمت میکنم که

عمر و جوانیت را بخاطر من دادی تا آنگونه که خدا میپسندد باشم،

 به اندازه ی تمام روز و شب هایی که

برای پرورش من سختی کشیدی عاشقانه دوستت دارم(دختر کوچولوی لوس شما فاطمه سادات)


+ نوشته شـــده در سه شنبه 93 اردیبهشت 2 ساعــت ساعت 1:17 صبح تــوسط دوستدار شهید همت | نظر
برچسب ها: ائمه اطهار و معصومین
یلدایمان به یاد رقیه(س)

امشب یلداست...

و دلم آشوب و غوغا...

http://upload.tehran98.com/upme/uploads/67a4306109e89c171.jpg

خدایا امشب محبان امام حسین(ع)چگونه یلدا میگیرند؟

دلم شور میزند...

نکندکسی فراموش کند مصیبت های زینب(س) را

داغ علی اصغر،گریه های شبانه ی رقیه،لب تشنه ی امام حسین(ع)...

و بدن اربا اربای علی اکبر،قاسم و عباس(ع)را...

نکند امشب کسی سور بگیرد

نکند حرمت شکسته شود

نکند امشب کسی یلدا را بدنام کند...

خود و یلدا را شرمنده ی امام حسین(ع) کند

نکند...

نکند...

نکند...

وای خدا دارم دیوانه میشوم...

آخر انار و هندوانه و آجیل را میتوان شب های دیگر خورد...

دور هم بودن و خندیدن را میتوان شب های دیگر هم انجام داد

کاش امشب را تا صبح برای امام حسین(ع) بیدار بمانیم

کاش جور دیگری فال خود را رقم بزنیم، با خواندن قرآن، دعای اربعین و لهوف

کاش امشب یلدا را با یاد رقیه (س) خوش نام کنیم

خدایا دلم آشوب است...

میترسم...

برای یلدا...

برای خودمان...

و خیلی چیزها...

کاش فراموش نکنیم زیباتر هم میتوان امشب را به صبح رساند...

با یاد کسی که شب را تا صبح به عشق پدرش گریست

آری یاد رقیه...

رقیه 3 ساله...

داغدیده...

نیلگون...

 قد خمیده...

همان رقیه ای که این روزها و شب ها به نام اوست

کاش یلدا را با یاد او خوش نام کنیم

خدایا تو یاریمان کن،تو کمکمان کن تا یلدایمان را جور دیگری برپا کنیم...

تا تو از ما راضی و خشنود شوی نه شیطان نه دشمن و نه هیچ کس دیگری...

بلکه فقط خودت،فقط و فقط خودت(آمین)

نویسنده:فاطمه سادات یوسفی

 


+ نوشته شـــده در شنبه 92 آذر 30 ساعــت ساعت 1:9 صبح تــوسط دوستدار شهید همت | نظر
هر روزمون به نام حسین(ع)

بسم رب الشهداء و الصدیقین

به تقویم نگاه کردی؟؟؟؟!!

محرم تمام شد

شهر ها و کشور های عزادار...

کوچه ها و خیابان های سیاه پوش...

دسته های عزاداری...

http://upload.tehran98.com/upme/uploads/30ef8e11b12d93452.jpg

 سقا های مشک به دست...

شیرخوارگان حسینی...

http://upload.tehran98.com/upme/uploads/645073cbb03b7add1.jpeg

نوحه خوانی ها...

گریه های حسینی...

ناله های حسینی...

هیئت ها و غذاهای نذری امام حسین(ع)

و...و...و...

تمام شد رفت تا سال بعد

محرم سال 92 هم تمام شد

حالا از کجا معلوم محرم سال بعد زنده باشیم

یا بتونیم در بین عزادارا قرار بگیریم

حالا که اینطوره بیایم هر روزمون محرم باشه و به عشق امام حسین

نزاریم حال و هوای محرم،عشق و عاشقی حسینی و گریه های حسینی از دلمون بیرون بره

بیاید هر روزمون ،محرم...

هر لحظمون به نام حسین(ع)...

هرکارمون به عشق حسین(ع)...

هر گریمون به یاد حسین(ع)...

و هر سفره مون برای حسین(ع) باشه

اینطوری پرونده ی اعمال عزاداری هامون بسته نمیشه و...

 مدام به نام عزادار امام حسین اسممون نوشته میشه

پی نوشت1 :

چقدر خوبه که هر روز اسممون تو لیست عزادارای امام حسین قرار بگیره

پی نوشت 2:

چقدر خوبه که بتونیم مثل شهدا مصداق کامل کل یوم عاشورا و کل عرض کربلا باشیم

http://upload.tehran98.com/upme/uploads/30ef0e8b4a92a2791.jpg

اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک بحق فاطمة الزهرا (س)

الحقیر فاطمه سادات یوسفی/تاریخ:92.9.13مصادف با اول صفر/ساعت1:50 دقیقه ی  نیمه شب چهار شنبه


+ نوشته شـــده در چهارشنبه 92 آذر 13 ساعــت ساعت 1:48 صبح تــوسط دوستدار شهید همت | نظر
عزادار کوچولو...

بسم رب الشهدا

آسمان بی صدا میگرید

و زمین بغض کرده

باد هوهو کنان از میان درختان میگذرد...

نوحه میخواند و درختان میگریند

پرنده ها سوزناک میخوانند...

و برگ های پاییزی ناله سر میدهند

کوچه های شهر رخت عزا به تن دارند...

و از خیابان ها صدای دسته می آید...

نوحه خوان ها درحال خواندنند

حسینم وای حسینا...

شهیدم وای شهیدا...

مظلومم وای مظلوما...

مردها با پای برهنه زنجیر به دوش میزنند...

و زنان بی صدا می گریند

همه ی شهر در عزای حسین (ع)اند

در میان این همه جمعیت دخترکی را میبینم ...

گوشه ای کز کرده...

و به لیوان های پر از شیرکاکائو ،آب و شربت ایستگاه صلواتی مینگرد و بی صدا اشک میریزد

آب...آب...

صدای پیرمردی است که کوزه به دست است و رهگذران را سیراب میکند

پیرمرد به دخترک رسید،ایستاد و کاسه ی آب را گرفت مقابلش...

پرسید:آب میخوری کوچولو...؟

پرندگان ناله سر داده اند

باد همچنان میخواند

و آسمان میگرید

دخترک چشمانش را به پیرمرد دوخت

نگاهش پر از اشک شد

با همان صدای کودکانه و پر از بغضش گفت:...

نه...مگه حضرت رقیه امروز آب خورد که من آب بخورم...

مگه کسی به حضرت علی اصغر آب داد که به من آب میدی؟؟!

دست پیرمرد جلوی دخترک خشکید

از نگاهش سیل اشک جاری شد

ناله میکرد و میگریست و دخترک هم

رهگذران شاهد،به سر و صورت میزدند و ناله میکردند

پیرمرد کوزه و کاسه ی آب را روی زمین گذاشت

رفت جلو و دختر بچه ی گریان را در آغوش کشید

پیشانی اش را بوسید و گفت:...

دردانه ی امام حسین به داشتن یار عزا داری چون تو افتخار میکند،همینطور بمان

http://upload7.ir/images/38861957478670216008.jpg

http://upload.tehran98.com/upme/uploads/0ed11152036fcd931.jpg

http://upload7.ir/images/13146403075774610004.jpg

پی نوشت:

وچقدر خوب است هر بار آب گوارایی مینوشیم به یاد لب تشنه ی امام حسین(ع) و فرزندانشان باشیم

سلام بر لب تشنه ی حسین(ع)

نویسنده:فاطمه سادات یوسفی


+ نوشته شـــده در جمعه 92 آبان 17 ساعــت ساعت 3:12 عصر تــوسط دوستدار شهید همت | نظر
باران اشک در سوگ مادر

http://upload7.ir/images/95328375133470173015.jpg

ببار باران دگر مادر ندارم

سکوتم از غم است

نایی ندارم

ببار باران دگر تنها شدم من

غریب و زار،بی مامان شدم من

ببار باران که مادر زود رفته

غریبی،بی کسی ما را شکسته

ببار باران که صورت نیلی گشته

ی دستش زخمی و پهلو شکسته

ببار باران که ما گریانیم امشب

غریب و بی کس و تنهاییم امشب

ببار باران،پدر گریان و تنهاست

دلش تنگ است برای مادر من

ببار باران،پدر شرمنده گشته

که مادر اینچنین گلگون رفته

تو می دانی پدر دست بسته بوده

که یاسش اینچنین نیلگون گشته؟؟

ببار باران حسین بیتاب و زار است

ببار باران حسن چشم انتظار است

ببار باران که بابا بی قرار است

ببار باران که من سنگ صبورم

ببار باران که بردند مادرم را

از این خانه،از این کوچه،در این شب

ببار باران که پایم سست گشته

ببار باران که قلب هامان شکسته

ببار باران که مردم بی وفایند

که حتی حرمت زهرا ندارند

خداوندا چقد درد است مصیبت

چگونه من کنم بر این درد عادت

نویسنده:فاطمه سادات یوسفی


+ نوشته شـــده در جمعه 92 فروردین 30 ساعــت ساعت 6:50 عصر تــوسط دوستدار شهید همت | نظر
برچسب ها: شهدا